چند دوبیتی از فایز :
تاريخ : جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, | 22:41 | نویسنده : مهدي آزمون

اگر از روی تو مهجورم ای دوست

زدرد دوريت رنجورم ای دوست

جدا فايز زتو نز بی وفايست

خدا داند که مجبورم ای دوست

 

تو که هيچت ز حال ما خبر نيست

خبر زين کام خشک و چشم تر نيست

بود اندر وطن   اسوده   فايز

کسی کش دلنوازی در سفر نيست

 

خبر از دل ندارم نيست يا هست

بريد از ما و با دلدار پيوست

گله از دل مکن فايز که پيری

تو را از پا فکند رفت از دست

 

کنم مدح خم ابروت يا روت

نهم نام لبت ياقوت يا قوت

يقينم هست فايز زنده گردد

رسد بر تخته تابوت تا بوت

 

دل من حالت پروانه دارد

به آتش سوختن پروا ندارد

دل فايز چو مرغ پر شکسته

به هر جا کو فتد پروا ندارد

 

تو آتش رخ دلم پروانه کردی

زخون ناحقم پروا نکردی

تو ديدی دام زلف يار فايز

چرا ای مرغ دل پروا نکردی

 

جوانی هست چون گنجی خداداد

خوشا آن کس که این گنجش خداداد

برو فايز که این گنج از تو بگذشت

مزن ديگر تو از دست خدا داد

 

اگر صد تير ناز از دلبر آيد

مکن باور که آه از دل برايد

پس از صد سال بعد از فوت فايز

هنوز آواز دلبر دلبر آيز

 

بگو با دلبر ترسايی امشب

چه می شد بی ترسايی امشب

لبان خشک فايز را ز رحمت

بر آن لعل لب تر سايی امشب



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • تربیت بدنی
  • قالب بلاگ اسکای